مولای من ! بهار آمد و بی گل رویت بهار نیست

 

صل علیک یا منتظر .. یا منتهی الا ثنی عشر چه عاشقانه می رسد .. زوصل یار ما خبر ..غبار سامرای او . شود شفای چشم تر.. به شام انتظار ما ... تو یی که می رسی سحر .. زدوری تو شیعه را ... نمانده طا قتی دگر
 

عید نو روز بهار طبیعت است اما بهار دلها چه زما نی است ؟

در کتاب منتهی الامال حا ج شیخ عباس قمی ره آمده است که هفده هم ربیع الاول عام الفیل برابر با روزاول فروردین بوده است. خدا طبیعت مرده را زمانی زنده کرد که انگیزه خلقت ختمی مرتبت ص از دامان پاک حضرت آمنه سلام الله علیه دیده مبارک و متبرک خود راازعالم اعلی و برزمین گشود .
با گشوده شدن چشمانی زیبا که هر کسی جز خدا و معصومین از وصف آن عاجزند ، شکوفه ها نیز گشوده شدند، تا درجائی نموداری ازآن زیبای بی مثال باشند وگلها ی عالم هستی یکی پس از دیگری شکوفا شدند اما آنجا که خدای متعال ازهر پیا مبر منزل و هرامامی پیمان گر فته که در زمان پادشاه ستمگری باشد و صبرکند ، همه آنها هما نطوری که پیا مبر اکر م ص فرمودند( فرزندانم همه یا با تیغ و یا با سم به شهادت می رسند)یکی پس از دیگری پژمرده شدند که تنها درکر بلا حضر ت سید الشهداء علیه السلام گلی بی بدیل بود که در گلزاری به شهادت رسید که گلهای اطرافش پرپرشدند ، دیگر معصومین درحالی پرپرشدند که در برهوتی قرار داشتند چرا که هیچ گلی و سبزه ای در جوار آنها نبود و اگر بود یا از بنی هاشم بود و یا تعداد اندکی .پس ما مردم همه خاریم که به بو ستان و گلستان ائمه اطهار علیم السلام راه وردی نداریم .
هما نطور که تا ریخ نشان داده است زمانی که امام یا زدهم حضرت زکی سلام الله علیه درسن بیست وهشت سالگی با داشتن تنها فرزند خود ( عصاره خلقت ) که پنج سال بیشتر نداشتند طبق تقدیر الهی به عرش الهی عروج کرد، شکوفه نو شکفته اش با شبنم های بسیار که ازسراسر چهراش سرازیر بود، هم درازدست دادن پدرگر امی خویش بسیار بی تاب وغمگین بود و هم بار سنگین امامت ( خلیفه الله ، بقیه الله ، منتقم ، قا ئم ، صا حب الرجعه ...)راپذیرفت.
به هر کسی هنگامی که مقامی اعطا می شود ( چه مقامی برتر از امامت از جانب خدای سبحان )با جشن و سروراست و لی خدا لعنت کند بنی امیه و آل مروان و آل زیاد و بنی عباس(ازخاندان عباس عمومی پیامبر،آنها که شهادت ائمه پنج و ششم و به بعد را منجر شدند ) را که این جشن الهی را در هاله ای از غم و اندوه و حزن به غمی جا نکاه تبدیل کردند .
می دانید در چه زمانی حضر ت امام زین العا بدین علیه السلام را خلعت امامت پو شاندند (در عرش اعلی ) در غروب عاشوراء بعد از شهادت حضرت سید الشهداء علیه السلام در حا لی که همه ملا ئک و برتراز همه امام چهارم علیه السلام می گریستند .حضرت امام مهدی ارواحنا فداه هم در سن پنج سالگی دراندوه بسیار و طبق اراده الهی این مقام عظمی راپذیرفت. آیا اگر خود امام زکی عسکری  علیه السلام نمی آمدند و فرزند خردسال چون ماه خویش را (طاووس اهل الجنه) را در آغوش نمی گرفتند و آرام نمی کرد، تمام امید خلقت می توانست از عرش اعلی به زمین اجلال نزول فرماید ؟ مسلما نه ....
آنها برای بشیریت چی کشیدند و ما چه هستیم ؟ ان شا ءالله خدای متعال و رحمن و رحیم به بزرگی آنها بنگرد نه به حقارت و خواری و عصیان و طغیان ما ، وما راببخشد .
هنگامی نوروز واقعی بر روی کره زمین رخ می دهد و سال تحویل می شود که پاکترین نقطه زمین ( مکه معظمه و افضل آنها در کعبه و پای حجرالا سود ) غنچه ای به نام مهدی عج شکوفا شود و عطرش همه عالم وجود رابگیرد و اشک شوق ازدیدگان 313 نفرجاری شود و پروانه وار به هوای عطرش و نورش گرد وجود مبارکش بچرخند وجا نفدایش گردند.
در ان روز خو رشیدخجالت می کشد طلوع کند چرا که نورش دربرابر نور فرزند زهراءسلام الله علیه پرتوی ندارد .
 هر سال زمین درروز نوروز می گرید و می نالد و به در گاه خدای منان استغا ثه می کند که کی شکوفه توای خدا در دامان کعبه شکوفا می شود و خا رها ئی که خود رابه گل تشبیه کرده اندرا ازمتقدمین ومتا خرین (اول ظالم و دوم ......) به سزایشان برساند . و این انتقام ها ادامه خواهد یافت تا جهان به سمت عدالت سوق داده شود .
 یا مهدی سلام خدا بر تو باد همه خوبان منتظر بهاری هستند که با شکو فا شدن تو جلوه گر و عطر اگین شود

 

 

این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست

عقل مرا به خود می خواند که چه نشسته ای ؟

هزار و اندی سال پیش او را کشتند و ....تمام شد !

تعزیت برای چه ؟ برای عزیزترینت که با او همنفس بوده ای بیش از اربعینی در سوگ نخواهی نشست ! و حالا هزار و چهارصد سال گذشته است و تو هنوز ......

عشق می گوید: نشسته ای ؟!  فریاد واعطشای کودکان گوش فلک را کر کرده است. برخیز و آبی بر دل تفتیده تشنگان برسان. برخیز که هنوز صدای « هل من ناصرا ینصرنی ؟ » از نینوای زمانه به فریاد می رسد.

 

عقل می گوید : ای غافل ! تو در کوچه پس کوچه های تاریخ در جا می زنی ! شتاب کن ! از قافله ی تمدن جا مانده ای !

اما ...گوش من هنوز پر از قصه ی کوچه است و دلم در قافله ی اسیران اسیر !

 

نمی دانم ! شاید تقدیر چنین است که وجود ما میان دو جذبه در حال تلاطم باشد...شاید کار دنیا در این تلاطم بهتر به پیش رود تا آنکه یکسره بر مدار عشق و یا عقل باشد !!

 

ای فرزند زهرا ....تو تشنه ی قرب الهی بودی وما تشنه ی تو ایم !

ای هستی زینب .... به عهد صد بار شکسته ی ما نگاه نکن !

 

 

ای زینت شانه های احمد (ص) .... ما را رها مکن !