قال رسول الله : خلق الله نور فا طمه قبل ان یخلق ا لا رض و السما ء
قال امام صا دق ع ::اللیله فا طمه و القدر الله فمن عرف فا طمه حق معر فتها فقد ادرک لیله القدر ..
هذا ما او صت به فا طمه بنت رسو ل الله .. و هی تشهد ان لا اله الا الله .. و ان محمد ا رسول الله .. ان الجنه حق و النار حق .. و ان السا عه آتیه لا ریب فیها .. و ان الله یبعث من فی القبور ..
حجا ب فا طمه س خو اهی ار بگذاردت آنگو نه تا ثیری حجاب
باید از زهرای مر ضیه فراگیری حجا ب
نیست پو شش و پژه زنهای زیبا و جوان
بلکه باشد زینت هر با نوی پیری حجاب
پوشش هر گز نیست ما نع در تکا ملهای زن
که ندارد هیچگو نه جرم و تقصیری حجا ب
برحذر سا زد زچشم اجنبی اندام تو
گر بگیری شیوه زهرا و بپذیری حجاب
بر اساس رو ایا تی که از لسان اهل بیت علیم السلام و شو اهد تا ریخی از زند گی حصر ت زهر ا س بد ست ما رسیده ، حجاب و پو شش آن حضر ت سند گو یا یی است
بپو شا نده است زهرا را خما رش
چه شد زد دشمن حق بر عذارش
حجاب زینبش الگو ی زنها
چه زینب که به او بو د افتخا رش
سکینه گر یه اش از آنجهت بو د
که نا محرم ببیند در کنار ش
برای همه زنا نی که می خو اهند در برخو ر د های اجتما عی و بیرون خا نه ز ند گا نی خدا پسند انه با پو شش منا سب داشته باشند .
فا طمه زهرا س در این جهت سر آمد با نو ان جهان بو د ، کسی که از نا بینا هم خو د را می پو شا ند ،و در احو الات حضر ت زهر ا س نو شته اند :
مر د نا بینای بر امیر المو منین علی ع و ارد شد و در آن مجلس فا طمه زهر ا س و پیا مبر ص هم بو دند ، بنا گاه حضر ت فا طمه زهر ا س از جای بر خا ستند و مجلس را تر ک گفتند و خو د را در پشت در پنهان کر دند، رسو ل اکر م س فرمودند:
فا طمه جان این مرد که نا بینا ست ، ایشان در جو اب پدر عر ضه داشتند :اگر او مرا نمی بیند من که او را می بینم .
زیرا این شخص نا بینا از نظر بینا یی نقصی دارد و لی قدرت شنو ائی اش سا لم و قو ای را ئحه و بو یا ئی اش بخو بی کار می کند در این لحظه رسو ل اکر م ص فرمودند: اشهد انک بضعه منی: شهادت می دهم که تو پا ره تن من خو اهی بو د ..........
۱. کشف الغمه، منتهی الامال ج ۱ ص ۱۳۳
نمازو عبادت فا طمه زهرا س:::عباس عزیزی
سیمای زهرادر قرآن و عتر ت ::عبد الحسین اشعری
حد یث جمعه
ببر اندوه دل و مژده ی دیدار بیار
نکته ی روح فزا از دهن دوست بگو
نامه ی خوش خبر از عالم اسرار بیار
******
آنها نه دلها ، که گِل های بی نجابت اند که تو را انتظار نمی کشند.
و آنها نه سرها که، که سنگ های بی صلابت اند ، اگر از شمیم فرج،
چون گل نشکفند.
مادران ما را به روزگار غیبت بر زمین نهاده اند و در کام ما حلاوت ظهور ریختند .
پدران ، هر صبح آدینه ، دستان دعای ما را میان انگشتان اجابت خود می گرفتند
و در کوچه باغ های نیایش به ندبه می بردند.
آموزگاران ، نخست حرفی که در گوش ما می خواندند ، دلواژه های مهر با خورشید سپهر بود.
فرزند مرا هیچ میاموز به جز عشق
از یاد نمی برم آن روز را که با پدر گفتم :
کدامین کوه میان ما و او غروب افکند ؟
گفت: فرزندم ! دانستم بالغ شده ای ؛ که نابالغان از او هیچ نپرسند و به
او هرگز نیندیشند.
گفتم : در کنار کدامین برکه بنشینم تا مگر ماه رخسارش در او بتابد؟
گفت: فرزندم ! دانستم که از من میراث داری ؛ که پدران تو همه برکه نشین بودند.
گفتم : پدر جان ! چرا عصر آدینه ها پروای ما نداری ؟
گفت : فرزندم ! پروانه ها همه اینچنین اند.
در روزگار نامرادی ، هر روز جمعه است و جمعه ها صبح و ظهر و شام ندارند،همه عصرند.
گفتم : تا جمعه ی موعود ، چند آدینه راه است ؟
.................
مادرم به ما پیوست. دلگیر بود، اما مهربان.
نگاهش به سوی ما لغزید ، چشمهای من در افق خیره ماند.
پدر یا مادر ، نمی دانم ، یکی گفت :
شاید امروز ، شاید فردا ، شاید .......همین جمعه
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید
از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زده ام فالی و فریاد رسی می آید
السلام علیک ایتها الصد یقه الشهیده
و قتی در ایام
فا طمیه دلم برای بی بی فا طمه زهر ا س گر فته بو د،سو ز سینه را بر صفحه ذهنم ما ند گار سا ختم و برای فا طمه با فا طمه درد دلی نمودم .کتا ب مظلو میت را و رقی می زنیم. و از مظلو میت زهر ا می خو انیم و از زهر ا. هر روز زهر ا مظلو متر از پیش به نظر می رسد و امروز مظلو متر از هر رو ز . « به نام او ،به یاد او ،برای او »
آنگاه که درون خویش را از خود تهی یافتی و بیرون از خویش را خالی از خدا، آنگاه که در دریای خروشان زندگی در چنگال طوفان جهل و ترس اسیر شدی و در ساحل سلاح و صلح،کشتی نجات و رهایی را آرزو کردی ،قرآن بخوان.
آنگاه که غرور وجودت را فر گرفته و تفاخر شعورت را و ذلّت خویش را عزّت یافتی و نخوت خویش را همّت، قرآن بخوان.
آنگاه که مرگ خود را دور دیدی و حیات خویش را جاوید یافتی و دنیا و آخرت را جدا از هم ،و دنیا داری و بهشت را در کنار هم، قرآن بخوان.
آنگاه که در دل سیاه شب و در اعماق تاریک ظلمات در جستجوی نور و روشنی، شمع وجودت از شور و التهاب می سوزد
و در آرزوی صبح و سپیدی، افق را به امید نظاره ی فلق می نگری تا شاید طلوع فجر را در نیمة شب تماشا کنی،
قرآن را باز کن تا در فلق برگهایش،در افق اندیشه ات فجر را ببینی، قرآن بخوان.
(شهید مهدی رجب بیگی)